خلاصه کتاب: مدیر با هوش هیجانی
مدیر با هوش هیجانی
The Emotionally Intelligent Manager
دیوید آر کاروسو و پیتر سالوی
این روزها بهندرت میتوان کتابی در زمینه کسبوکار یافت که حاوی رهنمودهای عملی و مبتنی بر تجربه از اندیشمندی باشد که تحولی در تفکر آکادمیک رشته خود ایجاد کرده باشد. در این کتاب، نظرات پیتر سالووی، همکار نویسنده و کسی که مفهوم هوش هیجانی را ابداع کرد، ارائه میشود. سالووی راهنمایی عملی و کاربردی ارائه میدهد. او به همراه همکارش، دیوید کاروسو، به تشریح مفهوم هوش هیجانی و نقش آن در مدیریت میپردازد. نویسندگان معتقدند که سلامت عاطفی در کنار ظرفیت فکری، از مولفههای کلیدی یک مدیر موفق به شمار میآیند. این کتاب به شما در پرورش مهارتهای لازم برای تبدیلشدن به یک مدیر با هوش هیجانی یاری میرساند.
نویسندگان در این کتاب، هوشمندانه از دام ژانر سطحی و خودیاری که وعده راهحل آسان را میدهد، اجتناب میکنند؛ در عوض، آنها مجموعهای از مطالعات موردی و تمرینهای تعاملی ارائه میدهند که حتی میتواند به مدیران در هر سطحی نیز کمک کند تا از نظر احساسی کمتر به چالش کشیده شوند. با قاطعیت این کتاب را به کسانی که در محیطهای کاریِ عاری از احساساتِ دنیای مدرن مشغول به کار هستند پیشنهاد میکنیم.
پیتر سالووی، رئیس دانشکده هنر و علوم دانشگاه ییل و رئیس انجمن روانشناسی عمومی است. او به عنوان یک متخصص برجسته در زمینه پیامدهای روانشناختی احساسات، سردبیر و بنیانگذار مجله روانشناسی عمومی بود. دیوید آر. کاروسو روانشناس مدیریتی و عضو وابسته تحقیقاتی در دپارتمان روانشناسی در ییل است. او به عنوان مشاور و رهبر سمینار در زمینه مربیگری مدیران، ارزیابی شغلی و توسعه رهبری فعالیت میکند.
خلاصه
احساسات در محیط کار
نگاه رایج به احساسات در محیط کار منفی است. به شما خواهند گفت: “اینقدر عصبانی نشو” یا “خونسرد باش” و حتی “نباید تحت تأثیر احساساتمان قرار بگیریم، باید منطقی فکر کنیم”.
تمام این توصیهها اشتباه هستند. این گفتهها در واقع نشاندهندهی یک تصور نادرست و رایج از ماهیت واقعی احساسات است. این تصور بر این باور است که احساسات بقایای میلیونها سال تکامل هستند و انسان “بالغتر” به طور ذاتی عقلانیتر و در نتیجه، کمتر تحتتأثیر احساسات قرار خواهد گرفت؛ بنابراین، همانطور که آپاندیس عضو زائدی در بدن است، احساسات نیز تا حد زیادی غیرضروری هستند و حذف آنها از رفتارمان میتواند مفید باشد.
مشکل این دیدگاه این است که آشکارا از لحاظ علمی نادرست است. در حقیقت، تحقیقات انجام شده توسط آنتونیو داماسیو، متخصص اعصاب دانشگاه آیووا، نشان میدهد که احساسات نقشی بنیادی و حیاتی در تفکر انسان ایفا میکنند و به طور جداییناپذیری با آن درهمتنیده شدهاند. در واقع، با وجود پیچیدهتر شدن مغز انسان در طول میلیونها سال تکامل، ساختار مربوط به احساسات همچنان باقیمانده است. احساسات را نمیتوان باجراحی از هوش جدا کرد.
زمان آن فرارسیده است که مدیران بهجای سرکوب احساسات، بگویند: «وقت آن است که همه ما کمی هیجانزده شویم» و «ما باید بهجای نگاه منطقی، به این مشکل از نظر احساسی نگاه کنیم.» کلید تبدیلشدن به یک مدیر باهوش هیجانی، ادغام پاسخهای عقلانی و احساسی است. تمرکز بیش از حد بر یکی از این دو عنصر میتواند به تصمیمگیری ضعیف منجر شود.
دسترسی به این محتوا مخصوص اعضای طلایی است. برای عضویت بر روی دکمه زیر کلیک کنید.
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.