خلاصه کتاب: هوش هیجانی
هوش هیجانی
Emotional Intelligence
دانیل گلمن
در این اثر برجسته، دنیل گولمن میلیونها خواننده را با مفهوم هوش هیجانی آشنا میکند؛ مجموعهای از مهارتها و ویژگیهای روانشناختی که به ادعای او برای موفقیت در زندگی بسیار مهم است. مهارتهایی مانند خودآگاهی و خودانگیزشی در دوران کودکی نهادینه (یا نابود) میشوند، اما گلمن معتقد است که بزرگسالان نیز میتوانند آنها را یاد بگیرند و به کار ببرند.
ارزش این کتاب زمانی به اوج خود میرسد که گولمن به ارائه استدلال جامع خود در باب هوش هیجانی، به همراه مبانی بیولوژیکیِ محکم آن میپردازد. باوجوداینکه بخشهای پایانی کتاب که به کاربردهای دنیای واقعی پرداختهشده بهاندازه بخشهای ابتدایی عمیق و دقیق نیستند، این کتاب مهم را بهشدت توصیه میشود که نهتنها برای دنیای تجارت، بلکه برای زندگی نیز مفید و قابلاستفاده است.
دانیل گلمن، با مدرک دکترای روانشناسی، به عنوان نویسنده حوزه علوم رفتاری در روزنامه نیویورک تایمز فعالیت میکند. او سابقه تدریس در دانشگاه هاروارد را دارد و پیش از این سردبیر مجله روانشناسی Today بوده است. از دیگر کتابهای او میتوان به هوش اجتماعی، کار با هوش هیجانی و ذهن مراقبهگر اشاره کرد. او همچنین در نگارش کتاب روح خلاق با دیگر نویسندگان همکاری داشته است.
خلاصه
هوش هیجانی
تحقیقات گستردهای در سالهای اخیر دررابطهبا بیولوژی شخصیت و احساسات انجام شده است. این مطالعات بهروشنی نشان میدهند که بخشی از هوش و شخصیت انسان تحتتأثیر ژنتیک قرار دارد. اما این موضوع دو سؤال را مطرح میکند: چه چیزهایی را میتوان در مورد خودمان تغییر دهیم؟ و چرا برخی افراد باهوش در زندگی شکست میخورند، درحالیکه افراد کمهوشتر موفق هستند؟ پاسخ در مجموعهای از تواناییها به نام هوش هیجانی نهفته است.
تکامل، انسان را به احساساتی مجهز کرد تا در رویارویی با شرایط مخاطرهآمیز یاریگر او باشد و در برابر خطر، به اقدام وادارش کند. انسانهای امروزی همچنان سیستم احساسی اجداد غارنشین خود را حفظ کردهاند، کسانی که به طور مرتب با موقعیتهای مرگ و زندگی روبرو میشدند. در جوامع مدرن، این احساسات اغلب بر تفکر منطقی غلبه میکنند. درواقع هر فرد دارای دو ذهن است، یک ذهن متفکر و یک ذهن احساسی. ذهن منطقی به فرد اجازه میدهد تا تأمل و تفکر کند. اما ذهن احساسی، تکانشی و قدرتمند است. به طور معمول، این دو با هم کار میکنند، اما عواطف شدید گاهی اوقات به ذهن احساسی اجازه میدهد بر ذهن منطقی تسلط یابد.
مرکز احساسات مغز اولین بخشهایی بودند که تکامل پیدا کردند. سیستم لیمبیک، پیرامون ساقه مغز، کانون احساسات عاطفی قرار گرفته است. ساقه مغز همچنین بر حافظه و یادگیری تأثیر میگذارد. نئوکورتکس، جایی که مغز در آن فکر میکند، بعداً تکامل یافت و سپس آمیگدال در طرفین مغز رشد کرد. این ساختارهای بههمپیوسته، مانند مخازنی برای ذخیره خاطرات عاطفی عمل میکنند. آمیگدال به زندگی معنا و شور احساسی میبخشد. در بحران، آمیگدال تقریباً بلافاصله واکنش نشان میدهد، بسیار سریعتر از نئوکورتکس. این مغز احساسی میتواند مستقل از مغز متفکر عمل کند. آمیگدال به خاطرات مرتبط با تحریکات عاطفی، اعم از مثبت و منفی، اهمیت بیشتری میدهد و به شما کمک میکند تا خاطرات واضحتری از تجربیات لذتبخش یا خطرناک داشته باشید.
درحالیکه آمیگدال، شما را به سمت عمل سوق میدهد، قشر مغز مانند یک بازدارنده عمل میکند. این بخش احساسات را سرکوب یا کنترل میکند. فردی که آمیگدال او تحریک شده و نئوکورتکس قادر به کنترل آن نیست، دچار «ربایش احساسی» (emotional hijacking) میشود. این احساسات قدرتمند میتوانند توان تمرکز و تفکر واضح را در تمام سطوح مختل کنند. اما بهجای تلاش برای ازبینبردن احساسات، افراد باید برای یافتن تعادل هوشمندانهای بین عقل و احساس تلاش کنند.
دسترسی به این محتوا مخصوص اعضای طلایی است. برای عضویت بر روی دکمه زیر کلیک کنید.
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.